جدول جو
جدول جو

معنی راوق گر - جستجوی لغت در جدول جو

راوق گر
(وَ گَ)
پالایشگر. پالاینده. تصفیه کننده. صافی گر، داروگر. و نام راوق صیدنانی از آن است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ گَ)
عمل راوق گر. صافی گری. عمل صاف کننده. عمل تصفیه کننده. عمل پالاینده. عمل پالایشگر. داروسازی، عمل تصفیه. پالایش:
سوم بخش از آن آب راوق پذیر
که هستش ز راوق گری ناگزیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ / وِ گَ)
کسی که تاوه سازد. قلاّء. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
سفیدگر. آنکه با قلعی ظروف مسین را انداید و سفید کند. (از یادداشت مؤلف). صفار و قلعین گر. (ناظم الاطباء). آنکه ظروف فلزی را سفید کند. (فرهنگ فارسی معین) : یعقوب لیث پسر روی گری بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 387)
لغت نامه دهخدا
تصویری از لاوه گر
تصویر لاوه گر
متملق چاپلوس، تضرع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
آنکه آلات رویین سازد صفار، آنکه ظروف فلزی را سفید کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاوه گر
تصویر لاوه گر
((~. گَ))
متملق، چاپلوس، تضرع کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از روی گر
تصویر روی گر
((گَ))
کسی که ظروف رویین می سازد، کسی که ظروف فلزی را صیقل داده سفید می کند
فرهنگ فارسی معین
رفوکننده
فرهنگ گویش مازندرانی
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی